حسنی نگو بلا بگو
توی ده شلمرود حسنی تک وتنها بود حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود تنها روی سه پایه نشسته بود توسایه باباش می گفت حسنی می آیی بریم حموم نه نمیام نه نمیام سرتو می خوای اصلاح کنم؟ نه نمی خوام نه نمی خوام الاغ خوب کد خدا یورتمه میرفت تو کوچه ها الاغ خوب و نا زنین سر در هوا سم در زمین یالت بلند و پر مو دمت مثال جارو یکمی به من سواری می دی؟ نه که نمی دم چرا نمی دی؟ باید برم بار بیارم دیرم شده عجله دارم اما تو چی؟ موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه و واه و واه غاز پرید تو استخر تو...